.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۲۰→
پوزخندی زدم و روبه ارسلان اما خطاب به نیکا گفتم:نیکا جان، وقتی آقایون میگن نه یعنی نه!درضمن مثل اینکه تصمیم آقای کاشی خیلی جدیه!مابهتره بریم...سرخرکمتر جای بیشتر!
متین یهو زد زیر خنده.چه عجب مایه باردیدیم این برج زهرمار بخنده!!
نیکا چپ چپ نگام کردو ارسلان هم باعصبانیت زل زد بهم.
چیش...بی ریخت!!
نیکا که ازخجالت سرخ شده بود آروم گفت: ببخشید توروخدا.شرمنده.
ارسلان پوزخندی زدوگفت:چراشما معذرت خواهی میکنید؟فعلا کسی که باید عذر بخواد عین خیالشم نیست!
اخمی کردم گفتم: کسی که ازنظر شما باید عذر خواهی کنه،دلیلی برای عذرخواهی نمی بینه !خودت گفتی بگردتابگردیم! به دلیل تپل بودن کارمم 1-3 جلوهستم.شما بیفت دنبال نقشه جدید یه وخ نبازی.
وخیلی خونسرد ادامه دادم:
- توهم خیلی خسیسیا!!:چارتا لاستیک بود دیگه!
دوباره صدای خنده متین بلند شد!!! این چه خوش خنده شده امروز!
ارسلان داشت حرص می خورد اما سعی می کرد خودش و خونسرد نشون بده که اصلا هم درایفای نقشش موفق نبود وتابلو بودکه داره از عصبانیت میترکه.
اعصابم خورد شده بود.خب اگه می خوایم بریم،چرا راه نمیفتیم؟!
بی حوصله روکردم به نیکا:
- نیکا،اگه راه نمیفتی من زنگ بزنم رضا بیاد دنبالم.
ارسلان بااین حرفم پوزخندی زد و رو به نیکا گفت: نیکا خانوم بهتره زودتر راه بیفتید،هیچ دلم نمیخواد رضاجون به زحمت بیفته.
رضا جون رو بایه لحن خاصی گفت.بااین حرفش نیکا زد زیر خنده.
اَی تو روحت...الان می فهمه رضا دوست پسرم نیست!نیکام که همش در حال گندزدنه !
نیکا همین جوری ازخنده ریسه می رفت ومتینو و ارسلان هم باتعجب بهش نگاه می کردن.
بعداز یکی دودیقه که خوب خندید،تک سرفه ای کرد. یهو اخمی کردو طوری جدی شد که من یه لحظه شک کردم اونی که تادو دیقه پیش می خندید نیکا بود یا نه!
نیکا خیلی جدی باهمون اخمش گفت: خیلی خب،روز خوش آقایون،وراه افتاد!
بیچاره متینو ارسلان کپ کرده بودن وهنوزم بادهنای باز به ماشین نگاه می کردن!
**********
سخنی از نویسنده:
خب دوزتان چون امشب حالم خوبه میخوام یه پارت هدیه هم براتون بزارم😃♥️
البته تا موقعی که کام پستم برسه به صدو پنجاه تا
ببینم چه میکنید😂
متین یهو زد زیر خنده.چه عجب مایه باردیدیم این برج زهرمار بخنده!!
نیکا چپ چپ نگام کردو ارسلان هم باعصبانیت زل زد بهم.
چیش...بی ریخت!!
نیکا که ازخجالت سرخ شده بود آروم گفت: ببخشید توروخدا.شرمنده.
ارسلان پوزخندی زدوگفت:چراشما معذرت خواهی میکنید؟فعلا کسی که باید عذر بخواد عین خیالشم نیست!
اخمی کردم گفتم: کسی که ازنظر شما باید عذر خواهی کنه،دلیلی برای عذرخواهی نمی بینه !خودت گفتی بگردتابگردیم! به دلیل تپل بودن کارمم 1-3 جلوهستم.شما بیفت دنبال نقشه جدید یه وخ نبازی.
وخیلی خونسرد ادامه دادم:
- توهم خیلی خسیسیا!!:چارتا لاستیک بود دیگه!
دوباره صدای خنده متین بلند شد!!! این چه خوش خنده شده امروز!
ارسلان داشت حرص می خورد اما سعی می کرد خودش و خونسرد نشون بده که اصلا هم درایفای نقشش موفق نبود وتابلو بودکه داره از عصبانیت میترکه.
اعصابم خورد شده بود.خب اگه می خوایم بریم،چرا راه نمیفتیم؟!
بی حوصله روکردم به نیکا:
- نیکا،اگه راه نمیفتی من زنگ بزنم رضا بیاد دنبالم.
ارسلان بااین حرفم پوزخندی زد و رو به نیکا گفت: نیکا خانوم بهتره زودتر راه بیفتید،هیچ دلم نمیخواد رضاجون به زحمت بیفته.
رضا جون رو بایه لحن خاصی گفت.بااین حرفش نیکا زد زیر خنده.
اَی تو روحت...الان می فهمه رضا دوست پسرم نیست!نیکام که همش در حال گندزدنه !
نیکا همین جوری ازخنده ریسه می رفت ومتینو و ارسلان هم باتعجب بهش نگاه می کردن.
بعداز یکی دودیقه که خوب خندید،تک سرفه ای کرد. یهو اخمی کردو طوری جدی شد که من یه لحظه شک کردم اونی که تادو دیقه پیش می خندید نیکا بود یا نه!
نیکا خیلی جدی باهمون اخمش گفت: خیلی خب،روز خوش آقایون،وراه افتاد!
بیچاره متینو ارسلان کپ کرده بودن وهنوزم بادهنای باز به ماشین نگاه می کردن!
**********
سخنی از نویسنده:
خب دوزتان چون امشب حالم خوبه میخوام یه پارت هدیه هم براتون بزارم😃♥️
البته تا موقعی که کام پستم برسه به صدو پنجاه تا
ببینم چه میکنید😂
۲۴.۲k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.